English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2119 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
neurotic depression U افسردگی روان رنجوری افسردگی نوروتیک
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
adding U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
infant mortality rate U نرخ مرگ و میر نوزادان
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
masks U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
the disturbing prospect of genetically modified babies U چشم انداز تشویش برانگیز نوزادان تغییریافته ژنتیکی
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. U اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
address U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
duct U لولهای که حاوی کابل هایی است که اطراف یک گروه کابل یک پوشش محافظ قرار دارد
energetics U داروهای محرک
narcotics U داروهای مخدر
antianxiety drugs U داروهای ضد اضطراب
tricyclic drugs U داروهای سه حلقهای
psychic energizer U داروهای محرک
hallucinogenic drugs U داروهای توهم زا
analgesics U داروهای دردزا
tisane U داروهای خیسانده
analgetics U داروهای دردزا
tisane U داروهای جوشانده
depressant drugs U داروهای کندساز
toxicology U مبحث داروهای سمی
emmenagogue U داروهای ازدیاد قاعدگی
internist U متخصص داروهای درونی
psychedelic drugs U داروهای روان پریشی زا
psychotomimetics U داروهای روان پریشی زا
psychedelic U وابسته به داروهای توهم زا
hypnotics U داروهای خواب اور
hypnotic drugs U داروهای خواب اور
ataractic drugs U داروهای ارام بخش
neuroleptics U داروهای ارام بخش
psychotropic drugs U داروهای روان گردان
analeptics U داروهای محرک اعصاب
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
anaphrodisia U داروهای فلج کنندهء اعضاء تناسلی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
they rate as tonic drugs U انها جزو داروهای نیروبخش بشمار میروند
doping U نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
rhatany U ریشه یکجور گیاه در امریکای جنوبی که در ساختن داروهای ... بکار میبرند
downcast U دل افسردگی
pensiveness U افسردگی
dejectedness U افسردگی
dumps U افسردگی
mulligrubs U افسردگی
blue devil U افسردگی
to mope oneself U افسردگی
mopishness U افسردگی
moodiness U افسردگی
languishment U افسردگی
the blues U افسردگی
freezes U افسردگی
freeze U افسردگی
dispiritment U افسردگی
woebegoneness U افسردگی
antidepressant <adj.> U ضد افسردگی
gloom U افسردگی
depressions U افسردگی
vapours U افسردگی
dismals U افسردگی
sombreness U افسردگی
depression U افسردگی
the sullens U افسردگی
cheerlessness U افسردگی
dejection U افسردگی
dispiritedness U افسردگی
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
despondingly U ازروی افسردگی
heaviness U افسردگی غلظت
congelation U انجماد افسردگی
despondently U ازروی افسردگی
in a state of depression U در حالت افسردگی
melancholia agitata U افسردگی تحریکاتی
oppression U فشار افسردگی
congealment U افسردگی بستن
major depression U افسردگی عمده
postpartum depression U افسردگی پس زایمانی
reactive depression U افسردگی واکنشی
antidepressant U داروی ضد افسردگی
agitated depression U افسردگی تهییجی
murkiness U غلظت افسردگی
dreary U مایه افسردگی
dreariest U مایه افسردگی
drearier U مایه افسردگی
termial depression U افسردگی پایانی
depressions U تنزل افسردگی
pseudodepression U افسردگی کاذب
masked depression U افسردگی پوشیده
depression U تنزل افسردگی
antidepressive U داروی ضد افسردگی
melancholia U افسردگی دلتنگی
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
to mope a way U به افسردگی و پکری گذراندن
endogenous depression U افسردگی درون زاد
hypochondria U حالت افسردگی سودا
anaclitic depression U افسردگی انگل واره
doldrums U افسردگی منطقه رکود
hyp or hyps U افسردگی بیخود سودا
blues U افسردگی وحزن واندوه
manic depressive psychosis U روان پریشی شیدایی افسردگی
hypochondriacal U دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
drear U مایه افسردگی ملالت انگیز
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
blue U مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer U مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest U مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
depressions U کسادی بازار تجاری واقتصادی افسردگی روانی
depression U کسادی بازار تجاری واقتصادی افسردگی روانی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
the f. of a table U باید
outh U باید
maun U باید
to have to U باید
must U باید
ought U باید
in due f. U باید
shall U باید
should U باید
there is a rule that... U که باید.....
as it deserves U چنانکه باید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
ought U باید وشاید
one must go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
you must know U باید بدانید
how shall we proceed U چه باید کرد
i ought to go U باید بروم
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
i ougth to go U باید بروم
i ougth to go U باید رفت
i must go U باید بروم
comme il faut U چنانکه باید وشاید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
prettily U بخوبی چنانکه باید
you must go U شما باید بروید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
you might have come U باید امده باشید
shall i go? U ایا باید بروم
I must leave at once. باید فورا بروم.
the needful U انچه باید کرد
chicane U مانعی که باید دور زد
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
meetly U چنانکه باید و شاید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
he needs must go U ناچار باید برود
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
he must have gone U باید رفته باشد
enow U بسنده انقدرکه باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
backlogs U کاری که باید انجام شود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com